حرز روح. حرز روان. تعویذی که برای حفظ روح از صدمات ارواح پلید و دیوان می بستند: مدحهای تو حرز جان سازم در بیابان و بیشه و کودر. مسعودسعد. حرز جان تو بس بود ز بلا مدحت شهریار بنده نواز. مسعودسعد. پار آن قصیده گفت که تعویذ عقل بود وامسال این قصیده که هم حرز جان اوست. خاقانی
حرز روح. حرز روان. تعویذی که برای حفظ روح از صدمات ارواح پلید و دیوان می بستند: مدحهای تو حرز جان سازم در بیابان و بیشه و کودر. مسعودسعد. حرز جان تو بس بود ز بلا مدحت شهریار بنده نواز. مسعودسعد. پار آن قصیده گفت که تعویذ عقل بود وامسال این قصیده که هم حرز جان اوست. خاقانی
نام قریه ای از قرای بغداد که در قسمت پایین آن در جانب غربی رود دجله قرار دارد. حمزه گوید درزیجان یکی از شهرهای هفتگانه به شمار می رفت که متعلق به اکاسره بود و مجموع آنها به نام مدائن خوانده می شد. اصل این نام ’درزیندان’ بوده و در تعریب درزیجان شده است. (از معجم البلدان)
نام قریه ای از قرای بغداد که در قسمت پایین آن در جانب غربی رود دجله قرار دارد. حمزه گوید درزیجان یکی از شهرهای هفتگانه به شمار می رفت که متعلق به اکاسره بود و مجموع آنها به نام مدائن خوانده می شد. اصل این نام ’درزیندان’ بوده و در تعریب درزیجان شده است. (از معجم البلدان)
تعویذی که برای مقابلت با دشمن بر خویش می بستند: خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند تأیید میر باد که حرز امان ماست. خاقانی. ای اعتقاد نه زن و ده یار مصطفات از نوزده زبانیه حرز امان شده. خاقانی. ملک را حرز امان از رای اوست روح بر حرز امان خواهم فشاند. خاقانی
تعویذی که برای مقابلت با دشمن بر خویش می بستند: خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند تأیید میر باد که حرز امان ماست. خاقانی. ای اعتقاد نه زن و ده یار مصطفات از نوزده زبانیه حرز امان شده. خاقانی. ملک را حرز امان از رای اوست روح بر حرز امان خواهم فشاند. خاقانی
ارزنگان. ارذنکان. (معجم البلدان). شهریست به روم. (منتهی الأرب). شهریست طیب و مشهور و نزه و پرنعمت و جمعیت. و آن از بلاد ارمینیه است و واقع است بین بلادالروم و خلاط نزدیک به ارزن الروم و غالب اهل آن ارمنی باشند و مسلمانان نیز در آنجا سکنی دارند و ایشان از اعیان شهر بشمار روند و شرب خمر و فسق در آنجا ظاهر و شایع است و یاقوت گوید من کسی (ازعلماء) را منسوب بدان نیافتم. (معجم البلدان). این شهر در ارمنستان ترکیه در کنار قره سو است و دارای 17000 تن سکنه و محصول آن پوست و منسوجات پشمی است. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 228 و عیون الانباء ج 2 ص 207 و حبط ج 2 ص 141، 158، 163، 167، 186، 187، 203، 204، 347، 386 و تاریخ مغول ص 134، 135، 146، 344 و تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ترجمه رشید یاسمی ص 16، 42، 50، 60، 61، 63 و قاموس الاعلام ترکی شود
ارزنگان. ارذنکان. (معجم البلدان). شهریست به روم. (منتهی الأرب). شهریست طیب و مشهور و نزه و پرنعمت و جمعیت. و آن از بلاد ارمینیه است و واقع است بین بلادالروم و خلاط نزدیک به ارزن الروم و غالب اهل آن ارمنی باشند و مسلمانان نیز در آنجا سکنی دارند و ایشان از اعیان شهر بشمار روند و شرب خمر و فسق در آنجا ظاهر و شایع است و یاقوت گوید من کسی (ازعلماء) را منسوب بدان نیافتم. (معجم البلدان). این شهر در ارمنستان ترکیه در کنار قره سو است و دارای 17000 تن سکنه و محصول آن پوست و منسوجات پشمی است. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 228 و عیون الانباء ج 2 ص 207 و حبط ج 2 ص 141، 158، 163، 167، 186، 187، 203، 204، 347، 386 و تاریخ مغول ص 134، 135، 146، 344 و تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ترجمه رشید یاسمی ص 16، 42، 50، 60، 61، 63 و قاموس الاعلام ترکی شود